امام آینه و عشق
درود و سلام خداوند برتو و بر سلاله آینه سانت باد
این بوی یاس، از سمت کدام کوچه میوزد که مدینه را اینچنین مدهوش کرده است؟!
او میآید و ربیع الثانی، هشتمین روزش را قد راست میکند.
آسمان میچرخد و فرشتگان، دف زنان و هلهله کنان به چشم روشنی «حُدیث» میآیند.
تو میآیی و خانه «هادی آل محمد صلی الله علیه و آله» را ستارگانی بی شمار، قرق میکنند. خاک، نفس میکشد و پنجرههای شهر، دل به آفتابی میسپارند که از چشمان علوی تو میدرخشد.
نگاه کن، ببین چگونه بادها خبر آمدنت را در چهار گوشه جهان، فریاد میکنند، گرچه تو بزرگ تر از آنی که در محدوده یک خبر شنیده شوی.
رنگین کمانها، آسمان را طاق نصرت بستهاند. پرندگان به مبارکباد تولدت برفراز درختان، سرود شوق میخوانند.
ای امام آینه و عشق! اگر تو نبودی، زمین در بهت بی کسیاش سرگردان میماند.
این همه سپیدار و صنوبر از جوشش رودخانه تو سر بر ابرها میسایند.
تبار عاشقت را سیبهای سرخ نجابت، خوب میشناسند.
شیعه تو را دارد که این گونه سربلند، بر تارک زمین و زمان ایستاده است.
نامت، قفل ثانیهها را میگشاید.
کلامت، آشتی دهنده آب و آتش است.
بیست و هشت بار، بهار از نفسهای تو به شکوفه نشست.
امامت شش سالهات، خواب راحت را از چشمان عباسیان ربود.
این چنین بود که بالهایت را میان قفسی محصور کرده بودند به این خیال که پرندگیات را از یاد ببری.
آنان ارتفاع نگاه بلندت را نمیفهمیدند؛ نمیدانستند که حصار تن را شاید، ولی روح و جان را نمیتوان به اسارت درآورد.
ای حجت یازدهم! هنوز سیمای ستاره بارانت در قاب دلهای عاشقانت آویخته است.
هنوز بوی یاس سخنهایت، شیرازه کتابهای آزاده زمین است.
نخلهای راستی، سایه تو را بر سردارند.
تو ورد زبان مهربان پروانهها خواهی ماند.
درود و سلام خداوند برتو و بر سلاله آینه سانت باد!
نوشتهی: معصومه داودآبادی
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان